«فرهنگ» و در پی آن «تمدن» فراورده این امر است. به بیان دیگر فرهنگ، حاصل فاصلهگیری انسان از طبیعت است؛ با این حال انسانها در طول تاریخ آمدهاند و رفتهاند و در این آمد و شد، از خود یادگارهایی بر جای گذاشتهاند. «میراث فرهنگی»ای که امروزه میشناسیم، سخنگویان زندگانی گذشتههای دور انسان هستند. آنها از چگونگی حیات مادی و معنوی گذشتگان و نیاکان ما میگویند. امروزه موزهها، محل نمایش این میراثهای گرانقدر بشری هستند. بر این پایه بود که گفتوگوی کوتاهی داشتیم با دکتر حکمتالله ملاصالحی، باستانشناس و نویسنده معاصر درباره فلسفه پاسداشت میراث فرهنگی و جایگاه میراث فرهنگی ایران در میراث بزرگ جهانی که از پی میخوانید.
- چرا میراث فرهنگی و روز موزهها را باید پاس داشت و به بیان دیگر؛ فلسفه وجودی این پاسداشت چیست؟
واژه هلنیتبار موزه بخش مهمی از پاسخ پرسش را در خود دارد. موزه یک واژه باستانی و هلنی است. موزهها دختران نهگانه زئوس هستند. درواقع ایزد بانوان تذکر تاریخی، حافظه، منبع و مرجع الهام شاعران، متفکران و نویسندگان در عهد باستان یونان بودهاند. موزهها ایزد بانوانی بودهاند که در معبد موزهها پرستیده میشدند. درواقع در جهان باستان، موزه یک واقعیت زنده بود؛ یعنی کالبد زنده الوهیت و روح امر قدسی بود آنگونه بهمانند روزگار ما جسم وجسد میراث گذشته را به نمایش نمیگذاشت.
در جهان باستان میان روح و تذکر تاریخی مردمان و کالبد میراث او گسستگی اتفاق نیفتاده بود. در تحولات دوران جدید در واقع نوعی فاصله و فراغ بین آن روحقدسی و الوهیت و تذکر تاریخی افتاده است. به دیگر سخن، موزهها در دوران جدید یک بار دیگر به عرصه تاریخ جهانی فراخوانده میشوند تا آن روح از کف رفته را در آینه جامهای شکسته میراث گذشته به تماشا بگذارند، لذا موزه از مقتضیات شرایط جدید تاریخی و پرورده دامن اندیشه و آگاهی تاریخی و ارزشهای عالم جدید است. حفظ میراث گذشته و تذکر تاریخی برای بشریت و هر ملتی امری است اجتنابناپذیر چرا که میراث فرهنگی، منطقا، مفهوما و مصداقا حد تام و مرز تمایز ما با طبیعت و میراث طبیعی است.
صیانت از میراث فرهنگی، صیانت از انسانبودن آدمی است و تخریب میراث فرهنگی، تخریب عقبه، پیشینه و ریشههای انسان بودن آدمی است. مورچه ریشه در خاک دارد و در میراث طبیعی خود لیکن انسان ریشه در تاریخ خویش و میراث مدنی و معنویای که خود نقش تعیینکننده و موثر و بیبدیل در شالودهریزی و بنیاد نهادن و ساختن آن داشته است.
- انسان امروزین با این همه پیشرفت، چه نیازی به بازدید از موزهها و میراث فرهنگی گذشتگان دارد. او در آنها چه چیزی را میجوید؟
در این هیچ تردیدی نیست که نوع رابطه انسان عالم مدرن با نحوه بودن و نوع رابطه انسان قبل از تحولات دوران جدید دستخوش تغییرات و دگرگونیهای جدی شده است. در دوره جدید، معرفت و اندیشه تاریخی، تاریخ به ماهو تاریخ در خط مقدم نظام دانایی عالم مدرن قرار گرفته است و باستانشناسی بیش از هر دانش انسانی دیگر، در خط نخست آگاهی تاریخی انسان روزگار ما به خدمت فراخوانده شده است. بنابراین آگاهی تاریخی و درک باستانشناسانه از گذشته بهصورت امری اجتنابناپذیر درآمده است.
در این تردیدی نیست که اینک تاریخی دیگر و اندیشه و معرفت و منظر تاریخی دیگری نیز بر مسند و مقام آن تاریخ قدسی و متعالی گذشته نشسته است. با این همه نه از اندیشه تاریخی و نه از رویکردهای باستانشناختی به گذشته میتوان پرهیز کرد. در سده پیش هیچ متفکر تیزبینی و هیچ مورخ ژرفکاوی گمان نمیبرد در سده سپستر باستانشناسان موفق خواهند شد به کمک عالمان میانرشتهای از یک گور و گودال یا از یک لایه پیش از تاریخی و تاریخی آنچنان حجم سنگینی از اطلاعات و آگاهیهای تاریخی درباره نوع اقتصاد، شیوه معیشت، نظامهای ارزشی و حتی اعتقادی مردمان گذشته برکشند.
باستانشناسی اینک مهمترین منبع و مرجع شناخت ما از گذشته است و در دوره جدید یا اساسا در هر دورهای که جامعهها بیبهره از آگاهی تاریخی بوده، در مواجهه با سیلاب رویدادها و چالشهای تاریخی آسیبپذیرتر بودهاند. جامعهای که آگاهی تاریخی ندارد، جامعهای که به اندیشه تاریخی بهایی نمیدهد دیر یا زود فرو خواهد پاشید. اساسا نحوه بودن آدمی در جهان، بهگونهای است که بدون تفکر تاریخی امکانپذیر نیست و قرآن شریف حتی بدن فرعون را از نیل فراموشی تاریخی به ترانه تذکر تاریخی خداوند نجات میدهد تا پردههای فرعونی آدمی در مدرسه تاریخ، عبرت آیندگان بشود. در سوره یونس آیه 92 میفرمایند: «فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلقک آیه: پس ما امروز بدنت را برای عبرت خلق و بازماندگانت به ساحل نجات میرسانیم.» اهرام همان جسد تفرعن و آینه میراث فرعونی است که باید در ساحل تذکر تاریخی در یادها و خاطرهها و حافظهها برای نسلهایی که از پی میرسند، بماند تا در پرتو اندیشه و آگاهی تاریخی انسان خود را بیابد، بشناسد و بفهمد.
- دراین میان جایگاه و اهمیت میراث فرهنگی ایران بهعنوان یکی از کشورهای تمدنساز چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی چیست؟
شمار کشورهایی که در سطح تاریخ و جامعه جهانی موقعیت ممتاز ایران را به لحاظ حجم، غنا و تراکم مواریث فرهنگی دارند، از انگشتان دست ما فرا نمیگذرد. با این همه جفایی که طی دهههای اخیر ما به مواریث مدنی میهن خویش روا داشتهایم و تخریبهایی که محوطههای باستانی کشور ما متحمل شدهاند، در گذشته بیسابقه بوده است؛ ویرانیهایی که همه نهادها و سازمانهای رسمی و غیررسمی در نابودی و تاراج آن سهیم بودهاند. میراث فرهنگی، میراث ریشههای انسانبودن ماست. به همین دلیل نیز صفت فرهنگ به آن اطلاق شده است. فراموش نکنیم که 2 تحول بزرگ و سرنوشتساز تاریخ جهانی در هزارههای نوسنگی و در آستانه ظهور پدیده شهرها و تحولات شهرنشینی در میانه هزاره چهارم پیش از میلاد در غرب آسیا و بخشهای مهمی از ایران امروزه اتفاق افتاده است. میراث مدنی و معنوی عالم ایرانی صرفا میراث ملی نیست، میراث جهانی است.
- آنچه از میراث و یادمانهای فرهنگی و تاریخی ایران برجای مانده تا چه اندازه بازتابگر هزارههای پرفرازونشیب ایران است و ما چگونه میتوانیم در شناخت گذشته خویش بر آن تکیه زنیم؟
هر اثر باستانی از دیرینهای کهن و سادهترین گرفته تا پیچیدهترین مجموعههای فرهنگی، ابنیه و آثار باستانی همواره حامل پیام است. هیچ اثر باستانیای بیپیام وجود ندارد. میراث فرهنگی بستر تداوم و استمرار تاریخی، مدنی و معنوی ماست. میراث فرهنگی، میراث ریشههای ملی، معنوی و ایرانیبودن ماست.
یک ملت و یک جامعه را با ریشههایش موثقتر و مطمئنتر میتوان شناخت تا با تنهها و ساقهها؛ همینطور از ریشههایش آسانتر میتوان افکند تا از ساقهها و شاخهها. امر اتفاقیای نیست که امروزه بدخواهان و بدسگالان میهن ما ریشههای ما را نشانه گرفتهاند.
صیانت از ریشهها، صیانت از موقعیت تاریخی، مدنی و معنوی ملت ماست. بهصراحت و صرافت میتوان گفت که ایران از ممتازترین منطقههای فرهنگی تاریخ جهان است؛ کشوری که توانسته، از هویت قومی و طایفهای و نژادی و ژن و سلول و مولکول فرابگذرد و بهصورت یک هویت عظیم فرهنگی، مدنی و معنوی و ارزشی در سطح جامعه و تاریخ جهانی ظاهر شود. این وحدت معنوی و وفاق ملی و اتفاق فرهنگی و مدنی و معنوی را شما از ترانههای ارس تا اروند، از اروند تا هیرمند، از هیرمند تا سرخس آشکارا میتوانید در نغمههای موسیقی عرفانی او (ملت ایران)، در ادبیات، در حماسهها، در اسطورهها، در آیینهای فتوت و پهلوانی او احساس کنید. همهجا، یک روح نجیب، یک معنویت شریف، یک نگاه و برخورد سرشار از مدارا و تعادل میان درون و بیرون را میتوان دید.
- با توجه به آنچه در ارتباط با اهمیت ریشهها و میراث فرهنگی ایرانی گفتید، وضعیت میراث فرهنگی ما را چگونه ارزیابی میکنید؟
با نهایت تأسف و تأثر باید اذعان کرد که شرایط چندان امیدوارکننده نیست. ایران اگر استرالیا، کانادا و نیوزلند بود، چندان احساس نگرانی نمیکردیم. ایران، سرزمینی است با حجم سنگینی از میراث معنوی و مدنی هزارهها، لذا صیانت از محوطههای باستانی، آثار و ابنیه تاریخی باید در خط مقدم همه برنامهریزیهای توسعهای کشور قرار گیرد که متأسفانه چنین نیست. بسیاری از محوطههای باستانی ما طی دهههای اخیر بهتاراج رفته و تخریب شدهاند و هر اثر باستانیای که نابود میشود، با هیچ چیز دیگر نمیتوان آن را جایگزین کرد.
در حوزه محیطزیست و میراث طبیعی میتوان درختی را برکند و درختی دیگر را بر جایش نشاند اما در حوزه میراث فرهنگی وقتی اثری، بنایی و محوطهای از میان رفت، دیگر به هیچ بهایی و با هیچ هزینهای نمیتوان جبرانش کرد. متأسفانه مدیریتهای غیرمتخصصی که در رأس مواریث فرهنگی ما طی دهههای اخیر بودهاند، به دلیل عدم آگاهی از اهمیت میراث فرهنگی، خود زمینهساز تخریبهای گسترده بودهاند. چنان که میدانید میراث یک واژه معرب هلنی است. در زبان یونانی «میرا» یعنی تقدیر و سرنوشت و فعل «میرازو» یعنی قسمت کردن و سهم هر کس را به خودش دادن. ملاحظه میشود که فرزند انسان بهطور مقدر، درون عالمی از میراث نیاکان خویش متولد میشود و هر یک از ما سهمی از میراث خویش میبریم و سهمی را برای نسلهایی که از پی میرسند، مینهیم. ما آدمیان، ماهیان بحر میراث خویش هستیم.
در درون امواج آن غوطه وحدت میخوریم. از ایندو، تخریب این بحر عظیم و خشکاندن آن و تاراج آن به دیگری؛ یعنی نابودکردن حیات فرهنگی یک جهان زنده. در دوره جدید حتی در تصمیمگیریهای پشتپرده کانونهای قدرت و سلطه جهانی، آگاهی و اندیشه تاریخی درباره ملتها در خط مقدم قرار گرفته است. هر نظامی و هر جامعهای که با تسامح و بدون توجه جدی از نقش اندیشه و آگاهی تاریخی و صیانت از مواریث خویش بگذرد، فرو خواهد ریخت و تجزیه خواهد شد. میراث فرهنگی، میراث اقتدار و انسجام و وحدت و وفاق ملی ماست.